در اینجا ماری نگران این نیست که بدست کی آزاد میشه بلکه نگران اینند که سوسونو نتونه کاری بکنه و کشته بشن .و اگر نه اینها از خداشون بود که فقط یکی نجاتشون بده
دوباره همون قضیه معروفی بویونگ که دیگه اصلاْ کل راهبه های قصر به ندیمه تبدیل شدن مودوک به یوهوا میگه یه دختر اومده که قبلاْ توی قصر پیشگویی بوده که این بنده خدا رو به خاطر جومونگ از قصر انداختن بیرون .نه یه ندیمه که به خاطر کم کاری در حق شما انداختنش بیرون
بعد از آزادی جومونگ و همقطاریهاش صحبتهایی در اونجا گفته شد که در تی وی جایگزین و حذف شدن . جماعت خوشحال از موفقیتهای بدست اومده هستند و به سلامتی هم میرند بالا که ماری به هیپبو میگه ما که خیالمون راحت بود ولی خوش به حالت که تو یکیو داشتی که نگرانت بود جومونگ میگه مگه کسی هیپبو رو دوست داره که هیپبو هم قضیه رو میپیچونه و ماری هم جریانو میبره سر اینکه چطور آزاد شدن و به این نتیجه میرسند که سوسونو به خاطر اینکه جومونگو دوست داره جون خودشو به خطر انداخته که جومونگ برای این ناراحت شد
البته اینجا قبل از اینکه دوربین به سکانس مربوطه برسه
اون طرف هم سوسونو یاد حرف جومونگ در ارودگاه بئ مانگ میوفته وخنده اش میگیره
اعتراض موسونگ به کمبود دستمزدش برای خریدن مشروب روزمره اش بود
این سکانس از یومی یول در جلسه کاهنان
و همچنین در ملاقات با یوهوا
یومی یول به یوهوا میگه من بچه که بودم برای اینکه راهب شم اومدم فصر وقتی اومدم توی قصر گوموا رو دوست داشتم حیف که راهبیت دست و پامو بسته بود ولی دلیل که نمیشد دوستش نداشته باشم من از همون موقع همیشه بهش کمک کردم و هواشو داشتم و همه کار برای اون و کشور کردم و ادامه بحث
وقتی راهبه گوسان بانو چیو سانگ میفهمه جومونگ کیه بهش تعظیم میکنه که این سکانس هم بی نصیب نموند
گوشه هایی راز و نیاز یومی یول با خدایان برای تعیین تاریخ حرکت گوموا و ارتش