افسانه جومونگ - سانسور 16 - Webnava.blogfa.com

موقعه ای که اوته به سایونگ میگه من نگران سوسونوام تو برو با رییس حرف بزن نظرشو عوض کن سایونگ میگه یه کاروان با اون همه آدم دارند میرن تو نگران سوسونویی نکنه دوستش داری و از این حرفها که اتوه میگه نه خیر من از بچگی مراقبش بودم و برای این نگرانم که قسمت آخرش حرفهاشون حذف شد

پرش اول این قسمت که مربوطه به اتفاقات روی داده بین موسونگ و مودوک میشد

شب جومونگ میره به قصر که میبینه موسونگ ، مودوک یه جای خلوت گیر اورده داره حالی به حولی میکنه

که زود میره جلو و به موسونگ میگه شما دیگه چه آدمهایی هستین اخه با خواهرتم اره مودوک هم سریع باریک میکنه میره از اونجا و موسونگ هم میگه تو این وقت شب چی میخوای اومدی اینجا اخه کی گفت ما باهم خواهر و برادریم ما که خواهر و برادر نیستم مودوک همینطوری به من میگه بردار جومونگ هم شروع به نصیحت میکنه که موسونگ میگه تو که خودت در این امور اسطوره هستی خواهشن چیزی نگو

 

کلیپ مربوطه

وقتی جومونگ میره پیش مامانش وقتی مودوکو میبینه خنده اش میگیره که مودوک سریع جیم میزنه بیرون

 

مشروب ریختن جومونگ برای موسونگ و موپالمو که به سلامتی هم میرند بالا

چند سکانس باز از یومی یول در ملاقات با سوریونگ

ورود یومی یول به اتاق یوهوا

و در جلسه با کواهنین ( جمع مکسر رو حال کنید)

پرش دوم مربوطه به اجرای مراسم روحانی بز کشون بود

مراحل کار بدین منواله که اولش مثل قبل آتیش روشن میکنند و در ادامه یه بز بیچاره را رگ گردنشو میرند و یه جام خون پر میکند و با پر پرنده خون رو توی آب مقدس میپاشونند و با توجه به شکل به نتایجی درخور توجه میرسند که این دفعه نتیجه بد رو میشه .

کلیپ مربوطه

گوشه ایی از خداحافظی جومونگ با بویونگ

پرش سوم این قسمت

یونگ پو هم توی قصر یه دسته ندیمه را نگاه میکنه که چشمش یکیشون رو میگیره و میگه شب بیا اتاقم کارت دارم اون بدبخت قبول میکنه که همین موقع داییش وزیر بالگوئه میاد اونجا میگه این چه کاریه مگه نمی دونی همه خدمتکاران قصر جزء ناموس شاهند که یونگ پو میگه نترس بابام اصلاً وقت نمیکنه به اینها نگاه کن بدبختها عقده ای میشند من نیتم خیر بود

وقتی سوسونو و جومونگ در اوردگاه دارند با هم حرف میزند رییس پیل و سایونگ هم از اونجا رد میشند که رییس پیل میگه بیا پنج کیسه نمک شرط ببندیم که اینها عاشق شدن یا نه تو هم روی تسو شرط ببند که سایونگ میگه کمه من روی یه گاری  شرط میبندم چون به این امر ایمان اوردم

گوشه هایی دیگر از مراسم روحانی

 

وقتی کاروان سوسونو به نزدیکی هنگ این میرسه که ماری و اویه به هیپبو میگند توجه کردی که سایونگ همه اش حواسش به توه که هیپبو هم بحثو عوض میکنه و میبره سمت دخترهای اونجا و بحث شب که در تی وی چیزهایی مثل آب و هوا و غذاهای خوب تعبیر شد

 

 

 




تاریخ : یکشنبه 87/11/20 | 12:21 صبح | نویسنده : خرید و فروش سریال سرزمین بادها ، جومونگ 2 ، موهیول | نظر