جومونگ که مهارتش در تیر اندازی بالا رفته ، یون تابال رو مجبور به تحسین جومونگ وا میداره و میگه که زمان به دنیا اومدن سوسانو یک مردی به نام هموسو بود که تیر انداز ماهری بود و قبیله من رو نجات داد و اسمش هموسو بود ، جومونگ هم میگه که هموسو استاد من بود و چند وقت پیش در گذشت . در همین موقع به سوسانو خبر میدند که پرنس تسو میخواد شما رو ببینه . یو می یول هم که خبر شکسته شدن کمان دامول رو شنیده و شدیدا نگران هستش و دنبال این میگرده که چه کسی کمان رو شکسته .


وزیر اعظم پیش شاه بویو ( گوم وا ) میاد و بهش میگه که یو می یول همه ی پیشگو ها رو داخل قصر جمع کرده ، شاه هم بهش میگه که وقتی تو ( وزیر اعظم ) به شهر - هیون تو - رفتی بودی من به یو می یول گفتم که دیگه در تصمیماتم دخالتش نمیدم و بهش اعتماد ندارم ، چون اون باعث شد که هموسو بیست سال از من دور بمونه و در نهایت بمیره .


سوسانو به قصر بویو و دیدن تسو میاد و تسو هم به سوسانو ابراز عشق میکنه و هدیه ای بهش میده . سوسانو بر میگرده و با جومونگ در مورد ولیعهدیش صحبت میکنه و میگه که تو نمیخوای کاری انجام بدی ؟ جومونگ هم میگه برادر هام نیاز موقتی به نمک رو رفع کردند و این ممکنه که تا همیشه نباشه ، من باید راهی پیدا کنم که نمک رو داخل کشور تولید کنیم تا با این کار بتونم بر اونها غلبه کنم ، اما هنوز راه حل این موضوع رو نمیدونم .


جومونگ به همراه ماری و اویی و هیوپ به سمت اقامتگاه توچی میره و ازش درخواست میکنه که بویونگ رو آزاد کنه ، اما توچی میگه که اون برده زر خرید من هستش و اونو و برادرهاش رو ده هزار سکه میفروشم بهت ، اگه پولش رو داری بیا ببرش

یو می یول ، یونگ پو رو احضار میکنه و ازش می پرسه که کمان دامول رو کی شکونده ؟ خلاصه یونگ پو با کلی احمق بازی لو میده که من و تسو نتونستیم اصلا کمان رو ببندیم ، چه برسه که بشکنیمش . یو می یول دوباره برای پیدا کردن شخصی که کمان دامول رو شکسته از اون دختر ماه نشان استفاده میکنه و دختر متوجه میشه که جومونگ کمان رو شکسته .



موسونگ و جومونگ به قصر میان و جومنگ ، موسونگ رو به عنوان رابط ، نگهبان کارگاه آهنگری میکنه و همه دوستاش رو جمع میکنه و بهشون میگه که من باید برای ولیعهدی رقابت کنم و به همین دلیل سعی دارم سلاح های محکم تری با کمک مو پال مو بسازم .


از اون طرف هم شاه ، مامور قصر رو احضار میکنه و بهش میگه که هر چه سریعتر قاچاق کننده های سلاح ها رو پیدا کن . در این میان شاهزاده تسو مشکوک میشه و به مامورش میگه که در این مورد تحقیق کنه . خلاصه مامورش ( نارو ) متوجه میشه که توچی پشت این مسئله هستش و جریان رو به تسو میگه ، تسو هم با سربازانش به سمت توچی میره ، توچی هم موضوع رو لو میده و میگه که این کار زیر سر یونگ پو و مامور قصر هستش . تسو هم میاد و با یونگ پو و برادر ملکه برخورد جدی ای میکنه و میگه که باید هر کسی که در این امر دست داشته و خبر داشته رو از بین ببریم وگرنه پادشاه ما رو میکشه . به همین دلیل تصمیم میگیرند که مو پال مو رو بکشند .


در همین حال مو پال مو موفق به درست کردن شمشیری میشه که استحکامش بسیار بالا هستش و میخواد که این خبر رو به جومونگ برسونه ، اما در میان راه افراد یونگ پو حمله می کنند و سعی میکنند که مو پال مو رو بکشند ، اما جومونگ به دادشون میرسه و نجاتشون میده . جومونگ حدس میزنه که این کار زیر سر یونگ پو و تسو هستش ، به همین دلیل بر میگرده قصر و به صورت علنی ، برای اولین بار اونارو تهدید میکنه و میگه دیگه ازتون نمیترسم ، اگه یک بار دیگه این کار رو انجام بدید ، تاوانش رو میبینید .


جومونگ پیش مادرش میره و کمی درد دل باهاش میکنه و ناگهان بانو یوها از گذشته و پدرش ( رئیس قبیله هابک ) حرف میزنه و در مورد قبیله گوسان صحبت میکنه و میگه که پدر بزرگت از کوهی پر از نمک در اون قبیله صحبت میکرد ، اما من نمیدونم که حقیقت داشته باشه ، به خاطر همین جومونگ به ماری و برادراش دستور میده تا فردی رو که اهل گوسان باشه رو پیدا کنه تا ازش سوال کنه .


ماری و افرادش یک نفر از اهل گوسان رو پیدا میکنند و پیش جومونگ می برند ، جومونگ هم پیش سوسانو میره و بهش میگه که خانم میخواستم با شما معامله ای کنم ... سه شنبه هفته بعد خلاصه قسمت شانزدهم سریال جومونگ رو بخونید تا ببینید چه معامله ای ....


تاریخ : سه شنبه 87/11/1 | 10:41 عصر | نویسنده : خرید و فروش سریال سرزمین بادها ، جومونگ 2 ، موهیول | نظر